بدون عنوان
چهارشنبه سوری بسیار خوب در کنار خاله شیدا و مهدی ساعت 8 اومدن خونمون و اصرار که بریم بیرون ... بابایی که به خاطر ترس تو ترجیح داده بود خونه بمونه لباس پوشید و با هم رفتیم دم در ... اما جنابعالی کمترین ترسی از ترقه نداشتی ... تازه پوکه های پروانه ای رو پیدا میکردی میاوردی میانداختی جلو خاله شیدا و می گفتی پخ !!!! بعدشم پرو پرو میرفتی طرف ترقه های در حال انفجار حتی از کپسولی هم نمیترسیدی به شدت هم بالن آرزوها رو دوست داشتی ... تا توی آسمون میدیدی بقیه رو خبر میکردی و دعوتشون میکردی برای دیدن بالن های در حال پرواز ... عاشقتم مامانی ... حضورت گرما بخش زندگیمونه ای...
نویسنده :
شهلا
12:47